حواسمون هست؟!!!
میگفت خیلی خسته بودم
تا رسیدم خونه بند کفشامو باز کرده و نکرده مستقیم رفتم حمام تا دوش بگیرم بلکه خستگیم در ره.
شال و بارونیو پیرهنو شلوارمو بادقت، جوری که اتوشون بهم نخوره، از لای در گذاشتمشون بیرونِ حمام تا مبادا خیس بشن.
تا رفتم زیر دوش ، جلوی چشام تار شد و نامفهوم!!
تازه فهمیدم عینکم رو
(جزئی از من که مدام جلو چشامه،
نزدیکترین چیز به چشمای منه،
که اگه نباشه شاید حتی کار روزمره م رو نتونم انجام بدم)
ندیدم!!
در نیاوردم و خیس شد!!
.
.
.
توی هر روزِ روزمون ، ما کیا رو که بهمون نزدیکترینن و اگر نباشن کمييتِ و كيفيتِ زندگیمون لنگ میزنه رو نادیده میگیریم؟!
.
.
.
حواسمون هست؟!!!
سپاس
شاد باشید
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۴ ساعت 6:47 توسط سهیل ثقفی
|